To sign my guestbook, you need to signin first. | |
SeTaRe22 Guestbookبه تو عادت کرده بودم اي به من نزديک تر از من اي حضورم از تو تازه اي نگاهم از تو روشن به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگي به شبنم مثل عاشقي به غربت مثل مجروحي به مرهم لحظه در لحظه عذابه لحظه هاي من بي تو تجربه کردن مرگه زندگي کردن بي تو من که در گريزم از من به تو عادت کرده بودم از سکوت و گريه شب به تو حجرت کرده بودم با گل و سنگ و ستاره از تو صحبت کرده بودم خلوت خاطره هامو با تو قسمت کرده بودم خونه لبريز سکوته خونه از خاطره خالي من پر از ميل زوالم عشق من تو در چه حالي پسرک ماتش برد !که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده باغبان از پی او تند دوید به خیالش می خواست، حرمت باغچه و دختر کم سالش را از پسر پس گیرد !غضب آلود به او غیظی کرد !این وسط من بودم، سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم من که پیغمبر عشقی معصوم، بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق و لب و دندان ِ تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم و به خاک افتادم چون رسولی ناکام !هر دو را بغض ربود...دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت: " او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: " مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم، همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت gharib ast dust dashtan va ajib tar dust dashte shodan.vaghti midanim kasi ba jan o del dusteman dard... Va nafasha va seda va negaheman dar ruho janash rishe davanad be bazish migirim .haqche u asheghtar ,ma sarkhoshtar,har che u del nazok tar ,ma birahmtar,taghsir az ma nist tamame ghesehaye asheghane ingune be gusheman khande shodehand | |
